حاج قاسم روحت شاد که بعد از شهادت هم رزق ما را میدهی

به گزارش سرویس فرهنگی فاریاب خبر بانوی فاریابی هستم که با شما سخن میگویم ،دلنوشته مرا از وصال یار بخوانید. سالهاست به انتظار دیدار یار بودم به هر دری میزدم و از هر کسی خواهش و تمنا میکردم که این دیدار فراهم شوداما نمیشد. هفته قبل به مشهد مقدس مشرف شدم
به گزارش سرویس فرهنگی فاریاب خبر بانوی فاریابی هستم که با شما سخن میگویم ،دلنوشته مرا از وصال یار بخوانید.
سالهاست به انتظار دیدار یار بودم به هر دری میزدم و از هر کسی خواهش و تمنا میکردم که این دیدار فراهم شوداما نمیشد.
هفته قبل به مشهد مقدس مشرف شدم آنجا از آقا امام رضا علیه السلام خواستم حاجت مرا بدهد و انشاءالله این دیدار نصیبم شود و بعد از آن به کرمان بازگشتیم و بر سر مزار حاج قاسم عزیز رفتم، از حاج قاسم خواستم که کاری برای این آرزوی دست نیافتنی من انجام دهد .
حال از لحظه برآورده شدن آرزویم بگویم برایتان، شب جایی در برنامهای نشسته بودیم و به سخنان سخنران گوش میدادیم در آنجا یکی از حضار و من به سخنران گفتیم چه میشود دیداری با حضرت آقا فراهم شود تا ما به وصال یار برسیم که ایشون گفتن اگر دست ما بود که دوست داشتیم این دیدار فراهم شود .
باور نمیکنید همان لحظه پیامی مبنی بر این آمد که شما بمناسبت سالگرد شهادت حاج قاسم به دیدار رهبری دعوت شده اید برایم قابل باور نبود در آن لحظه و آن پیامک، لحظه ای است ناب و دوست داشتنی که نشان میدهد به بالاترین خواسته دلت رسیده ای.
قرار شد با یکی از خواهران دیگر به این زیارت برویم، سه شبانه روزی که به من اعلام شد خواب و خوراک نداشتم، دلهره این را داشتم که نکند اتفاقی بیفتد و من از این دیدار جا بمانم .
جالب اینجاست آن خواهر که قرار بود همراه من بیاید مشکلی برایش پیش آمد و کنسل کرد و خانمی دیگر که گفتم در آن جلسه درخواست دیدار را داشت همراه من شد، گفتم تو هشت ماهه بارداری برایت سخت است و ممکن است اتفاقی بیفتد، گفت من همه سختیها را میپذیرم و این دیدار را میخواهم.
از فاریاب به کرمان آمدیم ،گفته بودند باید ساعت ۱۴ گلزار شهدا باشید، وقتی رسیدیم گلزار مملو از جمعیتی بود که هر کدام کیف کوچکی را در دست داشتند و منتظر آغاز سفر رویایی وصال یار از دیار کریمان بودند.
به زیارت حاج قاسم و شهدا رفتم و عرض ارادت و سپاس بابت برآورده شدن این وصال، به قول همه ی همسفران صدقه سری حاج قاسم این دیدار میسر شد، گفتم حاجی روحت شاد که حتی پس از شهادت رزق همه ی ما رو داری میدی، انشاءالله این توفیق شامل حال همه شود.
گلزار حال و هوای عجیبی داشت یکی اشک شوق میریخت و دیگری اشک حسرت، چندین نفر سوال پرسیدن ببخشید خانم شما دارید میروید دیدار آقا، گفتم بله، میگفتند چطور اسم نوشتهای، ما باید چطور اسم بنویسیم و لایق دیدار شویم، گفتم برای من معجزه شد انشاءالله قسمت شما هم میشود نگران نباشید، گفتند سلام ما را به آقا برسانید و دعا کنید نصیب ما هم شود.
هنوز هم باور نمیکردم که لایق این دیدار شده باشم، مسئولین سفر که واقعا خدا قوت میگویم به همه شان گفتند طبق شمارههای اعلامی همه به سراغ اتوبوسهای خود بروند، اتوبوس ما شماره ۲۹ بود وقتی به ماشین رسیدم دیدم همه سردرگم ماندهاند، گفتم چه شده راننده گفت ماشین من کنسل است و من نمیروم، گفتم چطور، گفت همه پیاده شوند، گفتم صبر کن، رفتم دکتر جلالی معاون سیاسی استاندار را پیدا کردم، گفتم آقای دکتر این ماشین میگوید کنسل، میدونید اگر ما به این زیارت نرویم دق میکنیم، خدا خیر دهد آقای دکتر آمدند و با راننده صحبت و مشکل را حل کردند، ما با ذوق و شوق و گریه راهی سفر وصال یار شدیم.
خلاصه میکنم و از طول مسیر سفر نمیگویم، از آنجا میگویم که به حسینیه امام خمینی ره رسیدیم و در صفها به انتظار لحظه وصال، باران نیز به شکرانه این دیدار از طرف ما باریدن گرفته و زیبایی این دیدار را دو چندان کرده بود.
مدعوین از استانهای کرمان وخوزستان بودند، جمعیت شلوغ بود و تا ما به داخل حسینیه رسیدیم حدود دو ساعتی طول کشید، من در قسمت خواهران و در میانه جا برای خود گرفتم و نشستم به انتظار لحظه دیدار، خوزستانی و کرمانی همه با هم در حال گفتگو و ذوق و شوق آمدن آقا بودیم، یک خانم خوزستانی گفت دیدار شما بود و ماهم همراه کرمانیها خودمان را رساندیم.
یک پیرزن در کنارم توجه مرا به خود جلب کرد، گفتم مادر شما اینقدر مریض هستید و پاهایتان یاری نمیکند چرا آمدید برایتان خطرناک است در جمعیت حضور داشته باشید لااقل باید عقب نشسته بودید که آسیبی نرسد، گفت دخترم چه میگویی من از رزمندگان دفاع مقدس هستم آمدهام آقا را از نزدیک ببینم، بعد تو میگویی آخر راحتتر است، جان من فدای آقا شود.
هر دقیقه به ساعت نگاه میکردیم، گفته بودند آقا ساعت ده حضور مییابند، منظم و دقیق عین ساعت ده همهمه در جمعیت شروع شد و صل علی محمد بوی خمینی آمد جمعیت بلند شد.
بله آقای ما و مولای خوبان شرفیاب شدند و عشاق منتظر وصال اشک ریزان درحال خوش آمد گویی، چه لحظهای بود نمیتوانم وصف کنم چون خارج از وصف من است، فقط میتوانم بگویم شیرین ترین لحظهی زندگی من همان لحظه است و بس،
جمعیت باز شد و من به جلو و پشت نردهها راه پیدا کردم و آقا را راحت و از نزدیک می دیدم و چشمان اشکبار من قامت نائب امام زمان عج را زیارت میکرد، جای نشستن نبود و من به زحمت به نردهها چسبیده و نشستم تا به فرمایشات آقا گوش سپارم.
یکی از خانمهای خادم گفت دخترم خیلی سخت است اذیت میشوی بزار بگویم کمی اینطرف و آنطرف بروند جا برایت باز شود، گفتم نه من اصلا اذیت نمیشوم، مگر بالاتر از این آرزویی داشتم که اینقدر نزدیک آقا باشم و به فرمایشات ایشان گوش دهم.
آقا ابتدا به مردم خوزستان و کرمان خوش آمد گفت و به بیان ویژگیهای مردم دو استان پرداختند، کرمان را استان نخبه پرور معرفی نمودندو سپس نکاتی مهم را در رابطه با انتخابات و حضور در انتخابات پیش رو بیان نمودند و در پایان دعاهایی بسیار خوب خواندند و ما آمین گفتیم و آقا جان رفتند.
ناهار و نماز ظهر را مهمان آقا بودیم، سفرهها پهن و غذا آماده همه مدعوین در کنار سفره، غذا را نوش جان میکردند و سپس اذان شد و به نماز ایستادند و بعد از آن راهی دیار کریمان شدیم.
انشاءالله قسمت همهی عاشقان ولایت این وصال شیرین شود، شیرینی این وصال در جان و خون من برای همیشه ثبت شد.
مهدیه پناهی
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0